در طول روزهای زیبایی که در کنار کودکتان داشتهاید، فکر میکنید تابحال چندبار از این عبارت استفاده کردهاید؟
و یا چندبار این عبارت را از زبان دیگران شنیدهاید؟
انسانها درست از همان روز اولی که به وجود آمدند دوست داشتند دیگران را مقصر اشتباهات خود معرفی کنند و خودشان مسئولیت اشتباهاتشان را نپذیرند. انگار این یک میل درونی و قوی است که همه دوست دارند به جای اینکه بر خودشان تمرکز کنند، دائما در حال تمرکز بر اطرافیانشان باشند و بگویند که همه تقصیرها بر عهده آنها است.
اگر بخواهم راحتتر این موضوع را توضیح بدهم، میتوانم به همین روابط روزانه والدین با کودکانشان اشاره کنم. در طول روز چقدر میبینیم والدینی را که در حال فریاد زدن بر سر کودک خود هستند تا به او بفهمانند که نباید یک کار اشتباه را انجام بدهد و یا باید از دستوراتشان پیروی کند. به نظرتان علت چنین رفتاری از سوی والدین چه میتواند باشد؟
از نظر من اینگونه والدین، به راحتی مسئول بودن در قبال کارها و رفتارهای خود را کنار گذاشتهاند و فرزندانشان را مسئول رفتارهایی که خود انجام میدهند میدانند. یعنی اگر کودکشان آرام، حرفشنو و مودب باشد، این والدین هم بسیار آراماند و به خوبی رفتار میکنند اما اگر کودکشان رفتاری انجام بدهد که مورد پسندشان نباشد سریع از کوره در میروند و رفتارهای هیجانی بسیار شدیدی از خود نشان میدهند و اگر از آنها دلیل این رفتارشان را بپرسید، جالب است که میگویند این کودک نمیگذارد من آرام باشم!!!
چند بار با چنین صحنههایی روبرو شدهاید؟ یا چند بار تا بحال خودتان چنین رفتاری را داشتهاید؟
انجام دادن چنین رفتاری تنها نشاندهنده این حقیقت است که والدین کنترل رفتارهایشان را به کودکشان محول کردهاند و خودشان را اصلا نسبت به رفتارشان مسئول نمیدانند.
اگر اینطور باشد پس امر تربیت بر عهده کودکان است نه والدین!
تربیت، به معنای ارائه یک سری راهکار نیست که برای کنترل کودک استفاده شود بلکه به معنای برقراری ارتباط درست میان والدین و کودک است. برای برقراری ارتباط، تنها از ابزار حرف زدن استفاده نمیکنیم. تکتک کارهایی که انجام میدهیم، میتواند بر ارتباط ما با کودکمان تاثیرگذار باشد.
زمانی که والدین سعی میکنند به هر طریقی کودکشان را مجبور به اطاعت و پیروی از خواستههای گاه و بیگاه و حتی نامعقول خود کنند، در واقع قدم در راه آغاز یک جنگ گذاشتهاند، نه برقراری ارتباطی سالم.
خیلی زود کودکان به سنی میرسند که برای تصمیمها و انتخابهایشان مستقل میشوند و دیگر نمیپذیرند که تحت فرمان والدینشان باشند و به راحتی با والدینشان به مخالفت میپردازند. درست در همین زمان، والدینی که کودکشان را مسئول کنترل رفتارهای هیجانی خود میدانند به راحتی از کوره در میروند و شروع به داد و فریاد و تحکم میکنند تا کودکشان را مجبور به اطاعت کنند. به نظرتان چنین اتفاقی چیزی از یک صحنه جنگ کم دارد؟
مسئول بودن به عنوان یک والد به معنای اعمال قدرت برای تحت کنترل درآوردن کودک نیست. مسئول بودن به معنای تشویق کودک است، به گونه ای که کودک خودش بخواهد درست رفتار کند. نه اینکه به خاطر ترس از رفتارهای هیجانی والدینش مجبور به خوب رفتار کردن باشد.
والدین متمایز نیز اینگونه در قبال تربیت کودکشان خود را مسئول میدانند و به جای کودکشان، خودشان را کنترل میکنند و به خودشان اجازه نمیدهند که تحت تاثیر اتفاقات محیط، رفتارهای هیجانی نادرست داشته باشند.
کودکان چنین والدینی، یاد میگیرند که مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند و در صورت انجام کاری اشتباه، پیامد طبیعی و منطقی رفتارشان را بر عهده بگیرند. چنین کودکانی یاد میگیرند در آینده برای تصمیمگیریهایشان بیشتر دقت کنند تا ناخواسته تحت تاثیر هیجانهای منفی خود انتخابهای نادرستی انجام ندهند.
والدین عزیز، بیایید از این به بعد سعی کنیم بیشتر بر رفتارهای خود کنترل داشته باشیم و اجازه ندهیم نگرانیهایمان به کودکمان منتقل شود.
ساناز رئوف